این متن کاملا واقعیست.............

1- یه چند وقتیه شدیدا گیجم....گیجم چون نمی تونم بفهمم...درد دارم و نمی دونم چرا نمی فهمم مشکل از کجاست ... قبلا ها که اینجوری می شدم همه چی رو مینداختم گردن خودم و همه چی تموم می شد.... حداقل از این گیجی در می اومدم ولی الان حتی ذهن و فکرم هم با من یاری نمی کنه و دیگه نمی خواد مسئولیت بقیه رو گردن بگیره انگار ...........

2- یه هفته ای می شه دوباره میخوام بنویسم ...شاید به خاطر خودم باشه ... شاید به خاطر روژین تا بعدها اینها رو بخونه....ولی اینو میدونم که این حس از تنهایی میاد.... دوباره تنهام!!!!!!!!!!!!

3- از دیروز متنها تو ذهنم داره میاد واسه اینکه یادم باشه بنویسم.... ولی یه چیزی منو اذیت کرد.......

تمام متنی که میخواستم بنویسم آخرین پستی بود که تو 7 اردیبهشت 88 نوشتم........ همش همونه........... این تکرار برام جالبه!!!!!!!!

4- سعیم اینه که روزنوشت باشه....روزمرگیهام و دوباره می خوام بنویسم..... امیدوارم بشه........شاید بهم کمک کنه

Change!!!!

فکر کنم الان بتونم درد نویسنده های ایرانی رو بفهمم.خود سانسوری خیلی سخته.این که همش بنویسی و پاک کنی سخته.اخه هر کلمه واسه نویسندش حکم بچه شو داره.این که هی دنیا بیاری و بعد بکشی اصلا قشنگ نیست............ 

............................................................................ 

حسین پناهی تو کاست سلام - خداحافظ یه جایی به فرق بین انسان و حیوان اشاره می کنه و می گه: فرق ما با اونها اینه که ما فقط حرف می زنیم..لطف حرف هم مایه دردسره!!!!! 

 ............................................................................ 

یه متنی بود که تو ابتدایی خوندم و تو راهنمایی واسه بقیه می نوشتم و تو دبیرستان بهش عمل کردم و تو دانشجویی ازش ضربه خوردم و ازم سواستفاده کردن......شاید باید دوباره عملی بشه!!!!! 

............................................................................ 

بچه که بودم در خیال خود می خواستم دنیا رو عوض کنم، ولی به نوجوانی که رسیدم خواستم کشورم را تغییر دهم، به میانسالی که رسیدم با خودم گفتم که خانواده ام را تغییر می دهم ولی ای وای که آنها نیز عوض نشدند. و هم اکنون که در بستر مرگ ارمیده ام با خودم فکر می کنم اگر در ابتدا خودم را تغییر می دادم حتما خانواده ام را تغییر می دادم و با پشتوانه آنها شاید می توانستم کشورم را عوض کنم و کسی چه می داند شاید یک روز دنیا را هم عوض می کردم!!!!!! 

........................................................................... 

ادم می ترسه تغییر کنه چون نمی دونه بعدش چی میشه.ولی از اون بدتر اینه که نمی دونی اون چیزی که شدی رو بقیه می خوان یا نه.قمار بدیه.مخصوصا الان که تازه چیزی و دارم که یه عمر حسرتش و داشتم!!!! 

........................................................................... 

رو در رو

برای اعتراف به کلیسا می روم

روی در روی علفهای روئیده

بر دیوارکهنه می ایستم

و همه گناهان خودم را یکجا اعتراف می کنم

بخشیده خواهم شد به یقین

علفها بی واسطه با خدا سخن می گویند 

....................................................................... 

پ ن : عزیز! فقط یک جای این حرفها کنایه به تو هستش!!!! 

چیزی می خوای بگی تو نظرات بنویس!!!!

واسه فردا.

هنوز هم تو وبلاگ مجبورم از گلایه بگم.گلایه از دست همه.نه اینکه روز خوش و ادم خوب دور و برم نباشه ها . نه! ولی خب دیگه ذات ما اینجوریه.نیمه خالی لیوان ........ 

ولی الان می خوام خوب و بد و فقط بگم.موردی.واسه فردای خودم. تا بخونم.وگرنه خیلی وقته از همه بریدم و دار و ندارمون شد یکی....;) 

بدی الان اینه که سربازم.صبح ساعت 5/6 باید بابل باشم.تا ساعت 8 که سر پستیم.ساعت 8تا 30/11 که به ما لطف کردن و رفتیم تو اداره.30/11 تا 1 هم که پستیم و بعد هم تا ساعت 4 استراحت و 4تا 9 دوباره پستیم!!!(آخرش میشیم پستچی!!) سر و کله زدن با مردم فهیم بابل هم خودش حکایتیه!!!!   

سختی سنگینی نگاه هم که همیشه رو دوشم بوده و هست.تا شب اعصاب درست و حسابی واسمون نمیمونه.اینکه بعد از پست هم باید بریم خونه یا نباید بریم به موش و گربه بازی هر شب تبدیل شده. خونه هم که میرسیم اگه جونی باشه کار میکنم و اگه نه هم که خواب....وقت واسه کردن کار دیگه نیست...... 

تا فردا و فردا و فردا..................... 

ماهی 300000 هزار تومن قسط هم که نمیدیم!!!چون درنمیاد که بدیم!!!ولی خرج خودمون و که مجبوریم دربیاریم....مجبوریم.میفهمی؟؟؟؟ 

تنهایی هم دردسره.جدا از احساس نیاز ادم به دوست به عنوان پشتیبان.همین که احساس کنی یکی دیگه هم مثل تو فکر می کنه لذت بخشه....ولی خب!!!! 

واما عیال... بی رودر بایستی دوستش دارم.اخه تنها کسیه که دارم.شاید مجبورم دوستش داشته باشم.چون تنها کسه منه.منم که تنها کسه اونم.خوبه1-1 مساوی! 

تنها قسمت شیرین اینروز ها همینه.اینکه الان مطمئنم اگه برم خونه یکی منتظر من هست.همین حس انتظار قشنگه.بقیه هم که حل میشه؟؟؟ مگه نه؟؟؟؟ 

پ.ن :شورای نگهبان کی میخواد لایحه رو تصویب کنه پس؟؟؟؟