این متن کاملا واقعیست.............

1- یه چند وقتیه شدیدا گیجم....گیجم چون نمی تونم بفهمم...درد دارم و نمی دونم چرا نمی فهمم مشکل از کجاست ... قبلا ها که اینجوری می شدم همه چی رو مینداختم گردن خودم و همه چی تموم می شد.... حداقل از این گیجی در می اومدم ولی الان حتی ذهن و فکرم هم با من یاری نمی کنه و دیگه نمی خواد مسئولیت بقیه رو گردن بگیره انگار ...........

2- یه هفته ای می شه دوباره میخوام بنویسم ...شاید به خاطر خودم باشه ... شاید به خاطر روژین تا بعدها اینها رو بخونه....ولی اینو میدونم که این حس از تنهایی میاد.... دوباره تنهام!!!!!!!!!!!!

3- از دیروز متنها تو ذهنم داره میاد واسه اینکه یادم باشه بنویسم.... ولی یه چیزی منو اذیت کرد.......

تمام متنی که میخواستم بنویسم آخرین پستی بود که تو 7 اردیبهشت 88 نوشتم........ همش همونه........... این تکرار برام جالبه!!!!!!!!

4- سعیم اینه که روزنوشت باشه....روزمرگیهام و دوباره می خوام بنویسم..... امیدوارم بشه........شاید بهم کمک کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد