واسه فردا.

هنوز هم تو وبلاگ مجبورم از گلایه بگم.گلایه از دست همه.نه اینکه روز خوش و ادم خوب دور و برم نباشه ها . نه! ولی خب دیگه ذات ما اینجوریه.نیمه خالی لیوان ........ 

ولی الان می خوام خوب و بد و فقط بگم.موردی.واسه فردای خودم. تا بخونم.وگرنه خیلی وقته از همه بریدم و دار و ندارمون شد یکی....;) 

بدی الان اینه که سربازم.صبح ساعت 5/6 باید بابل باشم.تا ساعت 8 که سر پستیم.ساعت 8تا 30/11 که به ما لطف کردن و رفتیم تو اداره.30/11 تا 1 هم که پستیم و بعد هم تا ساعت 4 استراحت و 4تا 9 دوباره پستیم!!!(آخرش میشیم پستچی!!) سر و کله زدن با مردم فهیم بابل هم خودش حکایتیه!!!!   

سختی سنگینی نگاه هم که همیشه رو دوشم بوده و هست.تا شب اعصاب درست و حسابی واسمون نمیمونه.اینکه بعد از پست هم باید بریم خونه یا نباید بریم به موش و گربه بازی هر شب تبدیل شده. خونه هم که میرسیم اگه جونی باشه کار میکنم و اگه نه هم که خواب....وقت واسه کردن کار دیگه نیست...... 

تا فردا و فردا و فردا..................... 

ماهی 300000 هزار تومن قسط هم که نمیدیم!!!چون درنمیاد که بدیم!!!ولی خرج خودمون و که مجبوریم دربیاریم....مجبوریم.میفهمی؟؟؟؟ 

تنهایی هم دردسره.جدا از احساس نیاز ادم به دوست به عنوان پشتیبان.همین که احساس کنی یکی دیگه هم مثل تو فکر می کنه لذت بخشه....ولی خب!!!! 

واما عیال... بی رودر بایستی دوستش دارم.اخه تنها کسیه که دارم.شاید مجبورم دوستش داشته باشم.چون تنها کسه منه.منم که تنها کسه اونم.خوبه1-1 مساوی! 

تنها قسمت شیرین اینروز ها همینه.اینکه الان مطمئنم اگه برم خونه یکی منتظر من هست.همین حس انتظار قشنگه.بقیه هم که حل میشه؟؟؟ مگه نه؟؟؟؟ 

پ.ن :شورای نگهبان کی میخواد لایحه رو تصویب کنه پس؟؟؟؟