۸۸/۷/۱۶

چند ماهی بود که نبودم.این که نمیشد باشم یا نخواستم که باشم زیاد توفیری نمی کنه.خیلی وقته که دوباره کارم با اینترنت گره خورده.بعد از شاطری و مسافرکشی الان زدیم تو کار بورس...قدرت خداس دیگه..... می خووام روزمرگی بنویسم.مثل گذشته.خلاصه سربازم و اتفاقات زیاده.زندگی زناشویی هم که جدا..... ولی چیزی که باعث شد الان بیام بنویسم یه پست قبلی خودم بود... رفتم تو قسمت چرکنویس وبلاگم دیدم یه پست از قدیم مونده.دلم به حال خودم و اون پست سوخت.اون پست و مینویسم تا به حالش فرقی کرده باشه و اوضاعش بهتر شده باشه.دلسوزی برای خودم هم کار خانم محترممون.....

*****************************************************************

 از بس ازش سواستفاه کردین بردم قایمش کردم ... به هیچ کسم نگفتم که خدام تو پستوی خونمه.... تا دیر نشده شما هم قایمش کنین ... این روزها خدا ها رو میدزدن و جاش آب نبات میدن....از ما گفتن!!!!